سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخرین دعوت

بمون با من گل تشنه

ببین دل بستن آسونه


ولی دل کندن عاشق مثل دل کندن از جونه


چراغ گریه روشن کن


شب دل شوره و رفتن


کنار این شب زخمی بمون با من بمون بامن


ببین امشب به یاد تو فقط از گریه میبارم


حلالم کن تو میدونی دل بی طاقتی دارم


 تماشا کن صدایی که به دست بادها دادی


تماشا کن چراغی که به تاریکی فرستادی


 میون رفتن وموندن کنار تو گرفتارم


تن بی سر سر بی تن


نگو دست از تو بردارم


اگه بعد از تو میمونم


اگه بعد از تو میپوسم


خداحافظ خداحافــــــــــظ تو را با گریه میبوسم


خداحافظ خداحافــــــظ خداحافــــــــــــظ


 تو که هیچ وقت


شیفته ی بوی کاه گل ِ کوچه باغی نبودی؟!


حتی صدای وحشی ِ آبشار هم


تو را مست نمی کرد!


لا اقل بگذار


تکه ای از شب ِ سیاه ِ قلبم


از خورشید ِ چشمانت


نور بمَکَد !


صبر کن عزیز!


دستت را به من بده !


بیا با کوچه های کودکی ام آشنا شو


و خاطراتم را حس کن !


شاید دیگر


وقتی نباشد


بیا


بیا و


نگاهم کن


که سخت دلتنگ توام!!


من نمی گویم که با من یار باش


من نمی گویم مرا غم خوار باش


من نمی گویم،دگر گفتن بس است


گفتن اما هیچ نشنفتن بس است


روزگارت باد شیرین! شاد باش


دست کم یک شب تو هم فرهاد باش


آه! در شهر شما یاری نبود


قصه هایم را خریداری نبود!!!


وای! رسم شهرتان بیدادبود


شهرتان از خون ما آباد بود


از درو دیوارتان خون می چکد


خون من،فرهاد،مجنون می چکد


خسته ام از قصه های شوم تان


خسته از همدردی مسموم تان


اینهمه خنجر دل کس خون نشد


این همه لیلی،کسی مجنون نشد


آسمان خالی شد از فریادتان


بیستون در حسرت فرهادتان


کوه کندن گر نباشد پیشه ام


بویی از فرهاد دارد تیشه ام


عشق از من دورو پایم لنگ بود


قیمتش بسیار و دستم تنگ بود


گر نرفتم هر دو پایم خسته بود


تیشه گر افتاد دستم بسته بود


هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!


فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!


هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!


هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!


هیچ کس اشکی برای ما نریخت


هر که با ما بود از ما می گریخت


چند روزی هست حالم دیدنیست


حال من از این و آن پرسیدنیست


گاه بر روی زمین زل می زنم


گاه بر حافظ تفاءل می زنم


حافظ دیوانه فالم را گرفت


یک غزل آمد که حالم را گرفت:


" ما زیاران چشم یاری داشتیم


خود غلط بود آنچه می پنداشتیم


نباشی می میرم...

گفتی منو دوست داری تو گفتی عاشق چشمام شدی تو گفتی احساسمو


دوست داری تو گفتی قلبت مال منه تو گفتی بوسه هامو دوست داری تو


گفتی قصه هامو دوست داری تو گفتی دوست داری نوازشت کنم تو گفتی


میخوای تو بغلم بگیرمت تو گفتی همدرد تو منم تو گفتی همراز تو منم تو


گفتی شب و روز من توای تو گفتی تنها یار من توای تو گفتی... تو همه


اینها رو گفتی ولی من فقط می گم اگه تو نباشی من می میرم


دست نوشته...

روزی از گورستانی می گذشتم روی تخته سنگی نوشته یافتم که نوشته

 
 بود: " اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ " من هم زیر آن نوشتم: " صبر

 
" برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود:

 
" اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ " من هم با بی حوصلگی نوشتم:

 
"مرگ" برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم انتظار داشتم زیر

 
نوشته من نوشته ای باشد اما زیر تخته سنگ ، جوانی را مرده یافتم

آوای دل...

همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش


بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ،


همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت


میمیریم این است مفهوم زندگی کردن ، پس هرگز به خاطر غمهایت


گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت


باشدافسوس...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که


دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می


کشیم


عاشق واقعی

یک شب خوابم نمی برد! هی عکس یه نفر جلوی چشمام رژه می رفت

و فکرم رو مشغول خودش کرده بود ، ضربان قلبم همینطور شدید و

شدید تر میشد ، چون اون روز چشمم به چشم یه نفر افتاده بود ، اون

شب هر کار می کردم که از فکرش برم بیرون ، اما نمیشد. فکر

میکردم اگه بخوابم ( که میدونستم خوابم نمیره ) اون میبینه و ناراحت

میشه – اخه شنیده بودم که عشق حتما دوطرفه است و اگه یک طرفه

باشه اصلا نمیشه اسمش رو عشق گذاشت ، حالا تو این فکر بودم که

نکنه عاشق شده شده ام ، چون از بچه گی شنیده بودم هر کی عاشق

شده باشه و جواب رد بشنوه خودکشی میکنه!!!

همین طور ضربان قلبم زیاد تر میشد...

دلم میخواست هر چه زودتر این فکر از ذهنم بیاد بیرون...

چشم ات داشت دیوونه ام میکرد...

تو فکرت بودم که خوابم برد... تو خواب دیدم که پشتت رو کردی بودی

به من ، منم همون جا گریه ام گرفت چون یه کسی تو دلم می گفت اگه
عاشق واقعی باشم امکان نداره طرف مقابلت ازت رو برگردونه!